کارگردان : مصطفی تقیزاده
نویسنده : مصطفی تقیزاده
بازیگران : بهرام رادان، ساره بیات، مهرداد صدیقیان، شهرام حقیقت دوست، بهاره کیانافشار ، آناهیتا درگاهی، حسین مهری، امیرعلی نبویان، متین ستوده، مرتضی تقیزاده، سیدعلی صالحی، شهروز دلافکار، رومینا رفیعا، رضا شمسالدین، فرهاد مهدوی، حسین نائینی، علیرضا استادی
خلاصه داستان : فیلم داستان جوان پسند اجتماعی و در فضایی شهری و روایت منحصر به فردی از داستان زندگی چند جوان را روایت میکند.
اولین فیلم مصطفی تقی زاده، که در آن مقام نویسنده و کارگردان را دارد، فیلمی پر بازیگر و در نگاهی کلی و به دور از هرگونه سخت گیری قابل قبول است، که میتواند جایش را در دل بیننده باز کند و به عنوان اثری دغدغه مند و اجتماعی ذهن بیننده را درگیر نماید، اما اگر نگاهی دقیق تر و موشکافانه تر به اثر بیندازیم، متوجه اشکالاتی خواهیم شد، که تنها با دقت بیشتر در نگارش فیلمنامه و پرداخت بهتر فیلم، این اشکالات از بین میرفتند و «زرد» تبدیل به اثری قابل تامل و حتی بسیار خوب در سینمای ما میشد، اتفاقی که شاید به دلیل تجربه اول کارگردان نیفتاده و تمرکز بیش از حد او در نمایش مشکلاتی که پشت سر هم ردیف میشوند تا شخص یا اشخاصی را به زمین بکوبانند، باعث شده تا تمرکز روی دیگر عناصر از بین برود و فیلم آن طور که پتانسیلش را دارد، نتواند اثرگذار عمل کند، ساختار فیلم «زرد» از ساختار کلاسیک سینما تبعیت میکند، و موفق میشود تا نقطه گذاریهایش را در این ساختار انجام دهد و بیننده را نیز متوجه تغییرات بکند، اما اینکه تا چه اندازه در رساندن منظورش، پیاده سازی مضمونش و اثر گذاری روی بیننده موفق بوده است، باید مورد بررسی قرار گیرد.
Zard«زرد» فیلمی است که عناصر خوب و بد را در کنار هم داراست، به طوری که نه میتوان گفت با فیلم ضعیفی روبرو هستیم و نه میتوان گفت اثری بسیار قوی در جلوی دیدگان ما قرار دارد، فیلمنامه در جاهایی موفق است و در جاهایی به هیچ وجه نمیتواند منظورش را برساند، و به این دلیل که ساختار فیلم کلاسیک است و معضلاتی اجتماعی را پی میگیرد، ضعفهایی که گاها در فیلمنامه دیده میشوند، روی کل فیلم، اثر بدی خواهند گذاشت و به طور قطع اثر گذاری کلی فیلم و پذیرش بعضی اتفاقات از سوی بیننده را دچار مشکل میکند.
فیلم با نمایش سفر چند جوان سرحال و جذاب آغاز میشود، و در این سفر مشخص میشود که این جوانان چه ارتباطی با هم دارند و اینکه آنها مخترعینی هستند که قرار است تا چند روز دیگر به ایتالیا سفر کنند، زیرا اختراع آنها پذیرفته شده و با احترام بسیار قرار است در آن کشور زندگی کنند، اما دیری نمیگذرد که مشکل پیش آمده برای یکی از آنها سفر دیگران و البته زندگی خودش را به شدت تحت تاتیر قرار میدهد و همه اشخاص را درگیر میکند.
Zardفیلم در ساختار خودش ابتدا معرفی ای را برای شخصیتها و روابطشان در نظر میگیرد تا به نقطه عطف برسد، اما این معرفی آن قدر کلی و خلاصه انجام میشود و تنها یک سری اطلاعات از دوستی اشخاص با یکدیگر و اینکه به زودی چه کاری انجام خواهند داد به بیننده میدهد، که در ادامه، فیلم برای قبولاندن یک سری از مسائل به بیننده دچار مشکل میشود، در اصل اینگونه معرفی به خودی خود موضوع بدی نیست، اما در حالتی که جزییات روابط شخصیتها، عمق روابطشان و مهمتر از همه مشکلات شخصی آنها در ادامه تاثیرگذار بر روند قصه نباشد، اتفاقی که دقیقا خلاف آن در «زرد» رخ میدهد، معرفی بسیار کلی انجام میشود، اما در ادامه موضوعاتی فیلم را تحت تاثیر قرار میدهند که هیچ گونه زمینه سازی درستی برای آنها انجام نشده است. به عنوان مثال در صحنه ای که حامد (شهرام حقیقت دوست) حالت تهوعی نه چندان جدی میگیرد، به هیچ وجه زمینه مناسبی برای بیماری کبدی او چه از نظر منطقی و چه از نظر داستانی نیست، و بهتر بود که پیشینه ای قوی تر از بیماری حامد که به طور مستقیم روی داستان تاثیر میگذارد، داده میشد. یا در صحنه ای که شخصیتهای فیلم در کنار دریاچه ای مشغول کباب زدن و خوشگذرانی هستند، بهتر بود به جای استفاده از دیالوگهایی که درام را پیش نمیبرند و کارکرد چندانی هم ندارند، به بهانهای اطلاعات بهتری از شخصیتها به بیننده داده میشد، و دیالوگها هدفمندتر و درست تر انتخاب میشدند، زیرا همانطور که گفته شد، پیشینه شخصیتها و نوع روابطشان روی داستان تاثیرگذار است، و اگر این المانها در پرده اول فیلم رعایت میشد، قطعا با فیلم بسیار دقیقی طرف بودیم، اما به هر حال پس از این معرفی جذاب اما نه چندان کاربردی، نقطه عطف فیلم اتفاق میافتد، نکته ای که جز نکات خوب فیلم «زرد» محسوب میشود، همین نقطه گذاریهای به موقع در ساختار کلاسیک فیلم است، نویسنده به بهانه ای اتفاقی را رقم میزند تا جریان قصه را عوض کند و همه شخصیتها را درگیر آن اتفاق کند، حامد که ماشینش را به دوستش فروخته است، در راه بازگشت به خانه با همان دوستش کودکی را زیر میگیرند، و این اتفاق باعث میشود تا شوکی به او وارد شده و به کما برود، اتفاقی که به خوبی در فیلم پیاده شده و روند قصه را عوض میکند، اما از اینجا به بعد فیلمنامه دچار یک سری از مشکلات است، که میتوانستند نباشند، و اگر نبودند، قطعا «زرد» اثری سطح بالا در نمایش معضلات بود.
Zardاین چند جوان نخبه، باید برای حامد کبدی تهیه کنند تا به او پیوند زده شود، نکته مثبت در مورد در فیلم، قطعا کمبودهای مالی چند جوان نخبه است که به خوبی نمایش داده شده، موضوعی که بسیاری از نخبهها در هر زمینه ای در کشور ما با آن دست و پنجه نرم میکنند، و شاید اگر برای هر کدام از آنها چنین موضوعی پیش بیاید، نتوانند آن را حل کنند، اما نکات بدی هم در کشمکشهای فراوان این قسمت از فیلم وجود دارد، اول از همه اینکه شخصیتها به خوبی شکل نگرفته اند، و شاید به سختی بتوان تک تک این افراد را به عنوان نخبه پذیرفت، درست است که هر کسی با هر تیپ و شکل ظاهری ای میتواند نخبه باشد، اما فیلم هیچ تلاشی نمیکند تا به بیننده بقبولاند که این افراد نخبه هستند، تنها همان معرفی ابتدایی را کافی میداند و در ادامه هیچ نشانه دیگری به بیننده نمیدهد، در واقع باید گفت تقی زاده، مانند شخصیتهایش آن قدر درگیر مشکلاتی میشود که پشت سر هم و به صورت تیتروار اتفاق میافتند که مجالی برای تمرکز روی چیزهای دیگر پیدا نمیکند، و نخبه بودن آنها تنها در حد نام باقی میماند و این موضوع فاصله ای بین فیلم و بیننده ایجاد میکند، پرداخت به جزییات در این کشمکشها به خوبی شکل نگرفته است، اما کارگردان سعی دارد از جزییاتی که هیچ زمینهای برایشان فراهم نکرده استفاده کند تا همچنان فیلمش را جذاب نگاه دارد اما دست از موضوعات اصلی کشیده و به حاشیه میپردازد و سیلی از مشکلات را روانه این جوانان میکند، جریان تصادف حامد که در پی آن اتفاق دیگری میافتد و به کلی جریان فیلم را عوض میکند به خودی خود یک موضوع مهم و درگیر کننده است که میتواند تا پایان فیلم ادامه داشته باشد، اما همانجا رها میشود زیرا کارگردان به محض اینکه به هدفش در تغییر جریان روند فیلم میرسد، با عجله ای فراوان قصد در نشان دادن تمام چیزی دارد که شخصیتهایش را به قهقرا میبرد، کاری که اگر انجام نمیشد و تمرکز روی یک مشکل صورت میگرفت و سایر عوامل کمک میکردند تا گره افکنده شده باز شود و یا حتی به درستی شخصیتهایش را درون خود گرفتار کند، آن گاه زرد حرفهای زیادی برای گفتن داشت، از این دست مشکلات که به خودی خود میتوانستند یک داستان جدا برای فیلم رقم بزنند را در چند جای دیگر نیز میتوان دید، مثلا جریان خیانت حامد به نهال (ساره بیات) یک جریان مجزا را برای بررسی میطلبد، زیرا موضوع جذابی است که در جایی از فیلم رخ میدهد که انتظارش نمیرود، اما همانجا نیمه کاره رها میشود و نمیتواند اثر چندانی بگذارد. رفتارهای چند نخبه در این کشمکشها در جاهایی اصلا قابل قبول نیست، شخصیت شهاب (بهرام رادان) که بسیار فداکار و بامعرفت است، و گویا میتواند مرحمی برای دردها و کمکی برای همه مشکلات باشد، چگونه آن قدر ساده و بچه گانه راضی میشود تا صد میلیون پول را به کسی بدهد که هیچ کاری از او ساخته نیست، در واقع اگر شخصی چند فیلم هم در طول عمرش نگاه کرده باشد، قانون را در این باره میداند و از آن مهمتر به همین راحتی این مقدار از پول را یکجا به شخصی برای معامله غیر قانونی نمیدهد، او نخبه است اما ظاهرا فرقی با دیگران ندارد، و یا یکی از صحنههای بد فیلم جایی است که فرامرز (مهرداد صدیقیان) خونش به جوش میآید و در سالن بیمارستان اعتراض میکند، و به شهاب میگوید که او برای چه کسی تلاش میکند، برای زنده ماندن حامد یا برای نهال، و طبیعی این است در آن شرایط بد و وضعیت بغرنج، شهاب پاسخی دندان شکن به فرامرز بدهد،(زیرا با فیلمی کاملا رئال طرف هستیم) اما در حالی که در دکوپاژی بدنهال هم صدای آنها را میشنود، شخصیت شهاب با حسی بد و غیر قابل باور میگوید این تنها برای گذشته بوده است، در واقع نه میتوان رفتار فرامرز را در آنجا پذیرفت، نه رفتار شهاب و نهال را قابل قبول دانست، و یا همانطور که گفته شد، مساله خیانت حامد که با ورود معشوقه اش بهار (آناهیتا درگاهی) بسیار جذاب و خوب بود، نیمه کاره رها شد، اما بینندگان عکس العملی از نیکی (بهاره کیان افشار) در هنگام حضور بهار میبینند که گویی او میخواهد بهار را بکشد، اما فردای آن روز به نهال میگوید که از همه چیز خبر داشته است، موضوعی که به هیچ وجه پایه گذاری خوبی برای آن نشده، زیرا نه آن شدت از عصبانیت قابل قبول است و نه چیزی در مورد عمق رابطه نیکی و حامد به بیننده گفته شده است، و همین اتفاقات باعث میشوند تا فیلم قدرت و قوت خود را از دست بدهد. جریان زیر گرفتن کودک که موضوع بسیار مهمی در فیلم است، پس از اینکه در همانجا رها میشود، تنها با حضور برادر دوست حامد (حسین مهری) مجددا مطرح میشود، اما هم خیلی دیر و نا به جا این اتفاق میافتد و هم اینکه به هیچ وجه تاثیری روی ذهن و فکر بیننده نخواهد داشت، زیرا در آن لحظه آن قدر اتفاقات ناگواری رخ داده است، که مساله ای که در ابتدای فیلم رها شده و مهم هم بوده، نمیتواند کارکردی برای درام داشته باشد.ملاقات شهاب با همسر سابقش نیز ازصحنههای اضافی و نا به جای فیلم است.
Zardاما فیلم نکات مثبت و بارزی هم دارد که میتوانند بسیار امیدوار کننده باشند، و خبر از حضور کارگردانی بدهند که جای پیشرفت زیادی دارد، تلاشش را میکند تا اثری خوب بسازد و مشخص است که تمام توان خود را گذاشته تا بتواند خود را مستقل جلوه دهد و هر چه در چنته داشته رو کرده تا فیلمش یک کپی درجه چند از آثار اصغر فرهادی نباشد، اما چندان موفق نبوده است و البته که این موضوع ایراد محسوب نمیشود، شروع فیلم با تمام ضعفهایش جذابیت خاص خود را دارد، صحنه ای که نهال در حال صحبت با بهار یعنی معشوقه همسرش است و قرار ملاقاتی با او میگذارد و در پشت سر نهال عملیات خاک برداری انجام م و خاک بر زمین ریخته میشود، صحنه جذابی است، خانه نهال و حامد با آن همه برهم ریختگی از نکات قابل تامل است، نشانه گذاری برای آرایش نهال و استفاده از آن در پایان فیلم به خوبی انجام شده، نقطه گذاریها در ساختار کلاسیک فیلم به موقع و درست انجام شده اند، و فیلم در نگاهی عادی اثری جذاب برای عام مخاطبان است، و میتواند تا پایان آنها را به دنبال خود بکشاند و برای آنها جذاب باشد.
Zardدر نگاهی کلی، «زرد» فیلمی است که دردرون خود معضلات زیادی را مورد هدف قرار میدهد، هیچ کدام از آنها را به خوبی دنبال نمیکند و به سرانجام نمیرساند، شخصیتها را به طور کامل درگیر و گره ای که افکنده است را به درستی باز نمیکند، اتفاقی که اگر میافتاد قطعا فیلم بسیار قابل قبول میشد، تلاش میکند تا مستقل باشد، اما نیست، بازیهای بازیگران کاملا معمولی است و تقریبا هیچ کدامشان حرف تازه ای برای گفتن ندارند اما مهرداد صدیقیان با تمام ضعفهای شخصیت پردازیش در جاهایی اجرایی بسیار خوب دارد، فیلم برای بسیاری جذاب به نظر میرسد، چون اتفاقات و مشکلاتش قابل لمس هستند، اما نگاه ریزبینانه و چندباره ضعفهایش را بیرون میریزد، در عرصه بین المللی موفق بوده، چون فاکتورهایی برای این موضوع دارد، ضعفهای فیلمنامه را میتوانستیم نادیده بگیریم، اگر شخصیت پردازیها خوب بودند، که نیستند، پایانش خوب بود اگر تماسی با موبایل شهاب برقرار نمیشد، و در انتخاب بازیگران هم میشد که دقت بیشتری به عمل آید، اما قطعا یکی از اهداف جمع کردن ستارههایی دور هم بوده که مردم آنها را دوست دارند.
حرف آخر اینکه، اگر تمام عناصر فیلم را کنار هم بچینیم و سختگیرانه به فیلم نگاه نکنیم، با اثری جذاب و قابل قبول طرف هستیم، اثری که کار جدیدی در سینمای ما نمیکند، حرف جدیدی هم نمیزند، اما میتواند حرف بزند، پیشرفتی برای بازیگرانش محسوب نمیشود، اما قطعا قدم مهمی برای کارگردانش است.
اختصاصی نقدفارسی
منتقد: عباس نصراللهی
منبع:سایت نقد فارسی